برای شما جالب نیست که با دوستانتان در جایی جمع شوید و در حالی که قهوهتان را نوش جان میکنید، قلم به دست، روی سفال نقاشی بکشید؟
آخرین چهارشنبه آذر ماه 1398، همورا یک دورهمی ترتیب داد تا فرصتی باشد که بیرون از فضای کار دور هم جمع شویم. این دورهمی، هم فال بود و هم تماشا، علاوه بر آنکه کنار هم خوش گذراندیم، مطالب تازهای نیز یادگرفتیم.
بعد از اتمام ساعت کاری، همگی به سرعت وسایلمان را جمع و جورکردیم و راهی کافه آنسو شدیم. از شرکت تا کافه آنسو که در خیابان ویلا واقع شده است حدود نیم ساعت راه بود. تیم همورا به دوگروه تقسیم شد؛ یک گروه با مجید و گروه دیگر با نیما روانه آنسو شدیم.
ساعت شش و نیم بود که به کافه رسیدیم. حالا دیگر همه تیم همورا جمع شده بودند، به جز آقا پرویز و مریم که به دلیل کسالت نتوانستند همراه ما باشند و جاشون خالی بود. بعد از آنکه هرکس نوشیدنیاش را سفارش داد، همگی دور میز نشستیم.
اول از همه، با خانم آرام و مهربانی به نام مهدیه (مربی آنسو) آشنا شدیم که قرار بود آن روز ما را همراهی کنند. بعد از معرفی و توضیحات تئوری شیوهی انجام کار، خانم مهدیه به هر یک از ما رنگ، قلم و بشقابهای سفالی که از قبل برایمان آماده شده بود دادند تا کارمان را شروع کنیم. هرکس طرحی که دوست داشت را با مداد روی سفالاش کشید. همانطور که ما سعی در هنرنمایی و کشیدن طرحهای زیبا داشتیم، خانم مهدیه؛ مربی لعاب کافه آنسو؛ مطالبی را به ما آموزش میداد. ما یاد گرفتیم به سفال بدون رنگ و لعاب، بیسکوییت گفته میشود، برای نقاشی روی سفال از رنگ بخصوصی استفاده میشود و در صورت استفاده از هر متریال دیگری، در کوره و در حرارت بالا سوخته میشود. جالب نیست؟ برای ما که جالب بود!
بعد از آنکه طرح مورد نظرمان را روی سفالها کشیدیم، نوبت به رنگآمیزی رسید. هرکسی رنگ مورد نظرش را با کمی آب و کتیرا در ظرف قاطی کرد و همگی مشغول رنگآمیزی طرحهایمان شدیم. در این میان، معلوم شد که نیما به رنگ قهوهای خیلی علاقه دارد و رنگی را که برای زرافهاش درست کرده بود را با کسی شریک نمیشد!
سمیرا و مجید در کنار همسرهایشان مانند زوجهای هنری، آرام و بیصدا مشغول رنگ زدن به طرح روی سفالهایشان بودند. لیلا یک دختر با موهای نارنجی با گلهای ریز نقاشی کرد و ساناز شبدر چهاربرگ کشید.
طرح لاله از نظر همه بسیار زیبا بود. دختری با موهای آبی و بنفش تابدار. مریم که به تازگی به تیم همورا اضافه شده است با دقت به طرح پر از ریزهکاریاش رنگ میزد و بهناز تا دقایق آخر به طرحاش که اسبی شاخداردار بود، جزئیات تازهای اضافه میکرد. غزال یک گربه چاق سیاه کشید که شبیه به گربه خودش بود.
دو ساعت مثل برق و باد گذشت و حدود ساعت هشتونیم بود و دانه دانه کار همگی تمام شد. هرکسی نقاشیاش را تمام کرد، ظرفاش را روی طاقچه گذاشت تا خشک و آماده برای لعاب شود. این گونه بود که دورهمی همورا به پایان رسید.
ما مشتقانه علاقهمندیم تا شما هم به جمع همورا بپیوندید. فرصتهای شغلی همورا را در سایتش ببینید.
انتشار مطالب فوق تنها با ذکر مرجع به همراه لینک وبسایت همورا مجاز میباشد.
لطفا به حقوق هم احترام بگذاریم.