روزهای آخر سال هموراییها برنامهی پیکنیک و دورهمی ترتیب دادند تا پس از گذر یک سال کاری، زمانی را با هم بگذرانند و از طبیعت و هوای خوب روزهای زیبای اسفند لذت ببرند.
وقتی تقویم به برگههای پایانیاش میرسید، بالاخره توانستیم ساعاتی خالی پیدا کنیم و برای آخرین دورهمی سال 96 همورا، دور هم جمع شویم. این مطلب خاطرات برنامهی پیکنیکی است که در آن ساعاتی را با یکدیگر گذراندیم و از هوای خوب و طبیعت زیبا لذت بردیم.
چند روز قبل از پیکنیک برنامهریزی را آغاز کردیم. لاله که در طول سال وظیفهی پشتیبانی و رفع مشکلات مشتریان را بر عهده داشت، برای برنامهریزی پیکنیک نیز داوطلب شد. لاله روی برگهای اسامی تمام همکاران را نوشت و بعد تعیین کرد که هر کسی چه چیزهایی را با خودش بیاورد و مقدار هر خوراکی و وسیله چقدر باشد.
بعد از تکمیل برنامهریزی، لاله از لیست عکس گرفت و آنرا در گروه شرکت گذاشت تا هر کسی بداند با خودش باید چه چیزهایی بیاورد.
بالاخره روز موعود فرا رسید و همگی در ساعت مقرر در دفتر همورا دور هم جمع شدیم. بعد از شستن میوهها و بستهبندی وسایل برای رفتن به پارکی که میخواستیم در آن پیک و نیک و جشن آخر سالمان را برگزار کنیم، حرکت کردیم.
از آنجایی که محل اتراق سال گذشتهمان و پیکنیک همورایی که داشتیم برایمان یادآور خاطرات خوش بود و دسترسی آنجا به وسایل رفاهی نیز کافی و مناسب بود، تصمیم گرفتیم امسال به همان جای قبلی، یعنی پارک نهجالبلاغه، برویم. تعدادی از دوستانمان زودتر حرکت کردند و بقیه نیز بعد از تکمیل بخشی از کارهایشان به سمت پارک راه افتادند.
از دفتر تا پارک نهجالبلاغه فاصلهی زیادی نبود و خیلی زود به پارکینگ پارک رسیدیم و بعد از برداشتن وسایل به سمت محل اتراق حرکت کردیم. وقتی به آلاچیق رسیدیم با صحنهای عجیب مواجه شدیم. یک سگ کم سن و سال اما بزرگ که روی چمنها خوابیده بود و به نظر میرسید بیمار است. ساناز، بهناز و نگار که همگی از مدافعین حقوق حیوانات هستند و همیشه با محبت با این موجودات بیگناه برخورد میکنند با دیدن وضعیت سگ و شرایط او تصمیم گرفتند به هر شکلی شده به این حیوان کمک کنند.
حیوانی بیمار و بیپناه را در نزدیک محل اتراقمان پیدا کردیم
اگرچه به سبب فعالیتهای ساناز میدانستم که هرگز با بیتفاوتی از کنار این موضوعات نمیگذرد اما دیدن تلاش و تکاپوی ساناز و دیگر دوستانمان برای پیدا کردن راهی و کمک به این حیوان جالب و ستودنی بود. از همان ساعات اولیه پیک نیک تعدادی از دوستان و همکارانمان یعنی محمد (که آن روز مهمان ویژه ما بود و بسیار به ما کمک کرد)، نیما و مجید و محمد برای افروختن آتش آماده شدند، آقای اسلمی مثل سال گذشته مسئولیت آماده کردن کبابها را بر عهده گرفت و دخترهای شرکت مشغول تماس گرفتن با امدادگران و مدافعین حیوانات شدند تا فردی را برای انتقال این سگ به محلی مناسب و انجام روندهای درمانی او پیدا کنند. ساناز اسم سگی که پیدا کرده بودیم را «گوش سیاه» گذاشت و تا موقع ناهار همراه با دیگر دوستانم تماسها برای پیدا کردن امدادگر ادامه پیدا کرد.
محمد زحمت روشن کردن آتش را به عهده گرفت
برای شروع قارچها را کباب کردیم و بعد هم جوجهها و کباب ترش را روی ذغال گذاشتیم. سفره را در آلاچیقمان که رو به نمایی از قلهی دماوند قرار گرفته بود پهن کردیم و بعد از کنار گذاشتن غذا برای گوش سیاه و پختن تمام کبابها دور هم برای صرف ناهار جمع شدیم.
هوای تمیز اسفند و نمای قله دماوند
کبابها روی ذغال به خوبی پخته بودند و عطر بسیار خوش و طعمی دلچسب و بهیادماندنی داشتند.
کبابهای خوشمزهی پیکنیک همورایی
کمی از ناهارمان گذشته بود که بالاخره فردی برای انتقال گوش سیاه پیدا شد و با کمک ساناز، گوش سیاه را به اول پارک بردیم و به کسی که دنبالش آمده بود سپردیم تا او را برای داشتن زندگی بهتر و انجام روال درمان با خود ببرد.
با تلاش بسیار امدادگری برای انتقال گوشسیاه مراجعه کرد
بعد از رفتن گوش سیاه ما برای آماده کردن عصرانه و چای ذغالی به آلاچیق برگشتیم.
کمی بعد همگی در آلاچیق دور هم با لیوان چای در دست نشستیم و تصمیم گرفتیم پانتومیم بازی کنیم. پانتومیم با کلمهها و جملههای خندهدار و جالب پیش رفت و در حین آن از خوراکیهای خوشمزهی دیگری که آورده بودیم در کنار هم لذت بردیم. کمکم هوا رو به تاریکی میرفت و باد سردی شروع به وزیدن کرده بود که برای بازگشت به خانه آماده شدیم.
تیم همورا در یک قاب
بعد از جمع کردن زبالهها، خاموش کردن آتش و گرفتن چند عکس یادگاری برای بازگشت به خانه آماده شدیم. سالی بر ما گذشت و جشن پایان سال دیگری را کنار یکدیگر بودیم. لحظات آخر دورهمیمان به گفتن از خاطرات خوش، داشتن آرزوهای قشنگ برای یکدیگر و گفتن تبریکهای دوستداشتنی برای آغاز سال نو گذشت. فردای پیکنیک، ساناز در گروه همورا به ما اطلاع داد که گوش سیاه به پناهگاه نگهداری از حیوانات منتقل شده و طبق گفتهی دامپزشک بیماری جدی ندارد و خیلی زود حالش خوب خواهد شد. با این خبر خوب و هیجانانگیز تعطیلات دلچسب هموراییها آغاز شد.
انتشار مطالب فوق تنها با ذکر مرجع به همراه لینک وبسایت همورا مجاز میباشد.
لطفا به حقوق هم احترام بگذاریم.