18
فروردین
1397
محتوای همورا
محتوای همورا
 

دورهمی پایان سال 1396 همورا

1 رای    میانگین 5 از 5
لطفا شما هم امتیاز بدهید!
 

روزهای آخر سال همورایی‌ها برنامه‌‌ی پیک‌نیک و دورهمی ترتیب دادند تا پس از گذر یک سال کاری، زمانی را با هم بگذرانند و از طبیعت و هوای خوب روزهای زیبای اسفند لذت ببرند.

وقتی تقویم به برگه‎های پایانی‌اش می‌رسید، بالاخره توانستیم ساعاتی خالی پیدا کنیم و برای آخرین دورهمی سال 96 همورا، دور هم جمع شویم. این مطلب خاطرات برنامه‌‌ی پیک‌نیکی است که در آن ساعاتی را با یکدیگر گذراندیم و از هوای خوب و طبیعت زیبا لذت بردیم.

 

چگونه آماده شدیم؟

چند روز قبل از پیک‌نیک برنامه‌ریزی را آغاز کردیم. لاله که در طول سال وظیفه‌ی پشتیبانی و رفع مشکلات مشتریان را بر عهده داشت، برای برنامه‌ریزی پیک‌نیک نیز داوطلب شد. لاله روی برگه‌ای اسامی تمام همکاران را نوشت و بعد تعیین کرد که هر کسی چه چیزهایی را با خودش بیاورد و مقدار هر خوراکی و وسیله چقدر باشد.

بعد از تکمیل برنامه‌ریزی، لاله از لیست عکس گرفت و آن‌را در گروه شرکت گذاشت تا هر کسی بداند با خودش باید چه چیزهایی بیاورد.

 

آغاز جشن آخر

بالاخره روز موعود فرا رسید و همگی در ساعت مقرر در دفتر همورا دور هم جمع شدیم. بعد از شستن میوه‌ها و بسته‌بندی وسایل برای رفتن به پارکی که می‌خواستیم در آن پیک و نیک و جشن آخر سالمان را برگزار کنیم، حرکت کردیم.

از آنجایی که محل اتراق سال گذشته‌مان و پیک‌نیک همورایی که داشتیم برایمان یادآور خاطرات خوش بود و دسترسی آنجا به وسایل رفاهی نیز کافی و مناسب بود، تصمیم گرفتیم امسال به همان جای قبلی، یعنی پارک نهج‌البلاغه، برویم. تعدادی از دوستانمان زودتر حرکت کردند و بقیه نیز بعد از تکمیل بخشی از کارهایشان به سمت پارک راه افتادند.

 

نجات یک زندگی

از دفتر تا پارک نهج‌البلاغه فاصله‌ی زیادی نبود و خیلی زود به پارکینگ پارک رسیدیم و بعد از برداشتن وسایل به سمت محل اتراق حرکت کردیم. وقتی به آلاچیق رسیدیم با صحنه‌ای عجیب مواجه شدیم. یک سگ کم سن و سال اما بزرگ که روی چمن‌ها خوابیده بود و به نظر می‌رسید بیمار است. ساناز، بهناز و نگار که همگی از مدافعین حقوق حیوانات هستند و همیشه با محبت با این موجودات بی‌گناه برخورد می‌کنند با دیدن وضعیت سگ و شرایط او تصمیم گرفتند به هر شکلی شده به این حیوان کمک کنند.

کمک به حیوانات
حیوانی بیمار و بی‎پناه را در نزدیک محل اتراقمان پیدا کردیم

آشنایی با امدادگران

اگرچه به سبب فعالیت‌های ساناز می‌دانستم که هرگز با بی‌تفاوتی از کنار این موضوعات نمی‌گذرد اما دیدن تلاش و تکاپوی ساناز و دیگر دوستانمان برای پیدا کردن راهی و کمک به این حیوان جالب و ستودنی بود. از همان ساعات اولیه پیک نیک تعدادی از دوستان و همکارانمان یعنی محمد (که آن روز مهمان ویژه ما بود و بسیار به ما کمک کرد)، نیما و مجید و محمد برای افروختن آتش آماده شدند، آقای اسلمی مثل سال گذشته مسئولیت آماده کردن کباب‌ها را بر عهده گرفت و دخترهای شرکت مشغول تماس گرفتن با امدادگران و مدافعین حیوانات شدند تا فردی را برای انتقال این سگ به محلی مناسب و انجام روندهای درمانی او پیدا کنند. ساناز اسم سگی که پیدا کرده بودیم را «گوش سیاه» گذاشت و تا موقع ناهار همراه با دیگر دوستانم تماس‌ها برای پیدا کردن امدادگر ادامه پیدا کرد.

 

کباب و جوجه کباب ذغالی
محمد زحمت روشن کردن آتش را به عهده گرفت

کباب با نمای دماوند

برای شروع قارچ‌ها را کباب کردیم و بعد هم جوجه‌ها و کباب ترش را روی ذغال گذاشتیم. سفره را در آلاچیقمان که رو به نمایی از قله‌ی دماوند قرار گرفته بود پهن کردیم و بعد از کنار گذاشتن غذا برای گوش سیاه و پختن تمام کباب‌ها دور هم برای صرف ناهار جمع شدیم.

کوه دماوند
هوای تمیز اسفند و نمای قله دماوند

 

کباب‌ها روی ذغال به خوبی پخته بودند و عطر بسیار خوش و طعمی دلچسب و به‌یادماندنی داشتند.

 کباب روی ذغال
کباب‌های خوشمزه‌ی پیک‌نیک همورایی

 

خداحافظی با گوش سیاه

کمی از ناهارمان گذشته بود که بالاخره فردی برای انتقال گوش سیاه پیدا شد و با کمک ساناز، گوش سیاه را به اول پارک بردیم و به کسی که دنبالش آمده بود سپردیم تا او را برای داشتن زندگی بهتر و انجام روال درمان با خود ببرد.

امداد حیوانات
با تلاش بسیار امدادگری برای انتقال گوش‌سیاه مراجعه کرد

 

بعد از رفتن گوش سیاه ما برای آماده کردن عصرانه و چای ذغالی به آلاچیق برگشتیم.

 

پانتومیم با طعم چای

کمی بعد همگی در آلاچیق دور هم با لیوان چای در دست نشستیم و تصمیم گرفتیم پانتومیم بازی کنیم. پانتومیم با کلمه‌ها و جمله‌های خنده‌دار و جالب پیش رفت و در حین آن از خوراکی‌های خوشمزه‌ی دیگری که آورده بودیم در کنار هم لذت بردیم. کم‌کم هوا رو به تاریکی می‌رفت و باد سردی شروع به وزیدن کرده بود که برای بازگشت به خانه آماده شدیم.

 تیم همورا
تیم همورا در یک قاب

تحویل سال نود و شش

بعد از جمع کردن زباله‌ها، خاموش کردن آتش و گرفتن چند عکس یادگاری برای بازگشت به خانه آماده شدیم. سالی بر ما گذشت و جشن پایان سال دیگری را کنار یکدیگر بودیم. لحظات آخر دورهمی‌مان به گفتن از خاطرات خوش، داشتن آرزوهای قشنگ برای یکدیگر و گفتن تبریک‌های دوست‌داشتنی برای آغاز سال نو گذشت. فردای پیک‌نیک، ساناز در گروه همورا به ما اطلاع داد که گوش سیاه به پناهگاه نگه‌داری از حیوانات منتقل شده و طبق گفته‌ی دامپزشک بیماری جدی ندارد و خیلی زود حالش خوب خواهد شد. با این خبر خوب و هیجان‌انگیز تعطیلات دلچسب همورایی‌ها آغاز شد.

این مطلب توسط تیم محتوای همورا گردآوری و تهیه شده است.

انتشار مطالب فوق تنها با ذکر مرجع به همراه لینک وب‌سایت همورا مجاز می‌باشد.
لطفا به حقوق هم احترام بگذاریم.

مطالب بر اساس تگ‌ها
مطالب برگزیده
ایمیل مارکتینگ یا شبکه‎های اجتماعی؟
ایمیل مارکتینگ یا شبکه‎های اجتماعی، کدام بهترند؟ با وجود سیل بی‌شمارِ کاربرانی که امروزه در فضای شبکه‌های اجتماعی فعال هستند، متعجب خواهید شد اگر به شما بگوییم که ایمیل مارکتینگ همچنان طرفداران خود را دارد و همچنان ا...
اطلاعات بیشتر
نابرده یوتاب، جشن میسر نمی‎شود
سال گذشته درست همین روزها بود که در یک آژانس گردشگری مشغول به کار شدم. حضور من مصادف شده بود با جشنی بزرگ و مهم که برگزاری آن باید به بهترین شکل انجام می‌شد. رویدادی که برای آن کارهای زیاد و وقت کم داشتیم.
اطلاعات بیشتر
بحث و تبادل نظر
نظر دهید تعداد کاراکتر مانده: 300
انصراف
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست/ همچنانش در میان جان شیرین منزلست (سعدی)